سخنی از شهید در آخرین لحظات زندگی...
مصاحبه گر :
ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود.
روی زمین افتاد و زمزمه میکرد.
دوربین رو برداشتم و رفتم بالای سرش
داشت اخرین نفساشو میزد.
ازش پرسیدم :این لحظات آخر چه حرفی برای مردم داری؟
با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستن.عکس روی کمپوت ها رو نکنن!
گفتم: داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو!
با همون طنازی گفت: آخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده !
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
نظرسنجی
به نظر شما قالب مناسب با وبلاگ هست ؟
آمار سایت
کدهای اختصاصی